qap man

ساخت وبلاگ
سلامما دوشنبه اول ابان رسیدیم تهران ساعت طرفای کی ظهر بود خواهرشوهر رو بلاخره دیدیم گرم ومهربون برخورد کرد یساعتی بیشتر نبود بعدرفت خونه مادرشوهرش فرداش هم ازاونجا رفت فرودگاه ورفتبگم که از خواهرشوهر چندان خوشم نیومد یه زن متاهل پنچاه چن ساله هست مارفتیم حتی برامون غذا هم درست نکرده بود گفت روز قبل غذا درست کردم تویخچال هست واقعیت غذاش هم اینقدر کم بود که اندازه مادرپدرش هم بزور شد دیگه من وهمسر از غذایی توراهمون که مونده بود چن لقمه خوردیم منکه بزحمت دوسه لقمه خوردمبعد خواهرشوهر دفعه اول بود منومیدید یه ست چرم کیف پول که ازایران هم خریده بود بعنوان سوغاتی بهم داد بهم برخورد فکر میکردم یه چیز باارزش یا طلا میده حداقل چیزی که بذرذ ادم بخوره کیف پول زشتی هم بودخلاصه که خوشم نیومد برا شوهرهم دوتاتیشرت ودوتاپیراهن اورده بودلبته مقداری خوراکی هم گرفته بود خلاصه که چندان نظرم روجلب نکردبعدخواهرشوهر باپدرومادرش هم بحثش شده بود چندان میونه اشون خوب نبود خلاصه که یساعت کمتر شاید حتی بشه گفت 30-40ذقسقه بیشتر ندیدیمشما تا دهم ابان اونجا بودیم نگم براتون از کثیفی مادرشوهراینبار علنا جلو من کثیف کاری میکردیه کارایی میکرد که کلی گریه میکردمزبونش تند وتیز هست خیلی مظلوم نمایی میکرد روزای اخر اینقدر حالم روحی وروانی بد بود که اشکم جاری بود بزحمت اونجا چیزی مخوردم بااینکه اشپزی روخودم میکردم ولی کثیفی مادرشوهر رومخم بود این نجاست اذیتم میکرد همه جا میترسیدم نجس باشه میشستم ولی باز مادرشوهر نجس میکرداینقدحالم بود که همسر گفت میخوای بلیط بگیرم برگردی 3-4روز مونده بود به برگشتمون گفتم تحمل میکنم زشته زودترازتوبرگردم بگن شوهرت کو .خوشایندنیست بدون توبرگردمخلاصه به هربدبختی بود تحمل کردم کلی qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 12:44

سلامخرداد ازتهران اومدیم وتواین چندماه چن باری ازهمسر خواستم که بره تهران سری به مادروپدرش بزنه که نشد بره راستش خودم نمیخواستم برم حوصله کثیفس .حرفای مادرشوهر روندارمدیگه برا فردا بلیط گرفتیم وخواهرشوهر ازخارچه اومده روز5شنبه ایران و سشنبه هم برمیگرده ما دوشنبه میرسیم وبرای اولین بار بعداز8سال ازدواج من خواهرشوهرم رو میبینمراستش خواهرشوهر ادم خاصی هست اصلا کاری به کار کسی نداره یادمه حتی تبریک ازدواجمون رودوسه ماه بعد گفت کادو که هیچی نداد به همسر میگفتم یعنی میشه خواهرت بهمون کادو ازدواج بدهگفتم کاش یه نیمست طلا بده وضعش خوبه همسر کلی خندید گفت فکر نمیکنم توقعی نداشته باشبخدا هرچی خونواده همسر مهربون نیستن همسرخودش ماهه البته پدر همسر هم خوبه خدایش هوام رو دارهخلاصه که فردا راهی سفر هستیم ودلشوره استرس هم دارم هم برا دیدن خواهرش وبرخورد بااون وهم اینکه خدا بدادم برسه با بوی بد وکثیفی خونهیه ده روزی هستیم تواین ده روز طبق معمول قبل بشور بساب بامنهاونجا حتی دسشویی رفتن هم سختمههمسر جلو پدرومادرش روش نمیشه بهم محبت کنه همش توخلوتی نازم رومیکشه ومحبت میکنهالبته الان که داریم میریم پولمون به خرید طلا نمیرسه دلم میخواست یه زنجیرگردنی بگیرم ولی پولمون نمیرسه حالا منم غرمیزنم چرا بیام وقتی پول نداریم خرید کنیم بیام اونجا سگ سیاه افسردگی روبغل کنم با حرفای مادرت واون کثیفی ووووخداوکیلی همسر هیجی نمگه همش محبت میکنه میدونم اینرفتارم بد هست ولی چه کنم همش ذلم میخوادغربزنم واقعن دوست ندارم برم مادرهمسر همش ناله میکنه وقتی که میخوایم برگردیم بیشترگلایه وناله میکنه باحال بد برمیگردیم خصوصا همسربرا همین اینجور رفتن ها رو دوست ندارمخدایا بهم صبر بده خدایا سفرخوبی داشته باشیم توش اشک ونا qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 19:24